هنر گفتگو

آموزش گفتگو ، خوب حرف زدن

مهارت نه گفتن

۳ مرحله درونی برای نه گفتن

۱- نه گفتن را از دل شروع کنید.

بهتر است فرایند نه گفتن را با تمرکز روی خودمان آغاز کنیم. بهتر است با دل خود آغاز کنیم. هر نه ای که می‌گوییم درواقع هم‌زمان برای گفتن بله دیگری است به خودمان و موفقیتمان. درک این موضوع بسیار مهم است و هرچه ارزش‌ها و معیارهای درونی ما قوی‌تر باشد خیلی راحت‌تر نه می‌گوییم. چون آن «نه»، ریشه در بله‌ای مستحکم درون ما دارد.

ما هیچ شانسی نداریم که بتوانیم دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهیم مگر اینکه اول‌ازهمه بتوانیم واکنش‌ها و احساسات طبیعی خودمان را مدیریت کنیم و بر خود مسلط باشیم. تا از سر احساسات منفی مانند ترس، خشم و یا عذاب وجدان اقدامی نکنیم. اولین و مهم‌ترین مرحله این است که از خود بپرسیم چرا؟ چرا می‌خواهیم نه بگوییم؟ چه نیازها، علایق و ارزش‌هایی داریم؟ پاسخ به این‌گونه سؤالات باعث می‌شود مسیر خود را گم نکنیم و بر هدف اصلی و خواسته واقعی دلمان متمرکز بمانیم. و البته باید با آرامش و به‌دوراز احساسات منفی این سؤالات را از خود بپرسیم. تا بتوانیم به‌درستی با واقعیت روبرو شویم.

چنانچه خشمگین باشیم، خشم چشم ما را کور می‌کند،
اگر بترسیم، ترس ما را فلج می‌کند
و چنانچه احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشیم، از سر ضعف و سستی تصمیم می‌گیریم.

پس باید در ابتدا با احساساتمان روبرو شویم و از آن‌ها عبور کنیم. به این معنا که به حقیقت پشت احساسات دقت کنیم و گوش کنیم به ما چه می‌گویند، نه آن‌ها را سرکوب کنیم و نه تسلیم آن‌ها شویم و به‌جای این ۲ راه اشتباه، سعی کنیم احساساتمان را بشناسیم و با شناخت، آن‌ها را تحت سلطهٔ خود درآوریم. به این معنی که سعی کنیم پیام پشت هر حسی را درک و کشف کنیم چون به‌محض اینکه این پیام را بفهمیم درواقع مأموریت آن احساس منفی خاتمه می‌یابد و سریعاً فروکش می‌کند. برای این کار می‌توانیم بیشتر فکر کنیم یا احساساتمان را به دوستی تعریف کنیم یا اینکه آن‌ها را بنویسیم. وقتی آرام گرفتیم می‌رسیم به همان سؤالات چرا؟ باید مداوم بپرسیم چرا؟ خاصیت این کار این است که به اعماق وجودمان می‌رویم و به گنج‌ها و الماس‌های گران‌بهایی می‌رسیم مانند:

خواسته‌ها: خواسته‌ها و منافع چیزهایی‌اند که دوست داریم به آن‌ها بله بگوییم مثلاً وقتی به سیگار کشیدن همکارمان در اتاق نه می‌گوییم داریم به‌سلامتی و تنفس هوای سالم بله می‌گوییم. برای یافتن منافع و خواسته‌هایتان می‌توانید این سؤالات را از خود بپرسید: می‌خواهم با نه گفتن از چه چیزی محافظت کنم؟ چه چیزی را خلق کنم؟ چه چیزی را تغییر دهم؟

نیازها: زیر لایهٔ خواسته‌های ما نیازهایمان قرار دارند امنیت، غذا، احترام، آزادی و… این‌ها انگیزه‌های اصلی ما و نیروی محرکهٔ ما هستند و دلیل رفتارهایمان هستند. برای رسیدن به نیازهایت هم باید مدام بپرسید چرا؟ چرا می‌خواهید نه بگویید؟ مثلاً وقتی مدیریت درخواست اضافه‌کار در آخر هفته دارد در پشت احساس رنجشی که از رئیستان دارید نیاز اساسی به احترام وجود دارد.

ارزش‌ها: ط ارزش‌ها اصول و باورهایی هستند که به زندگی ما جهت و معنی می‌دهند. مانند صداقت، درستی، مهربانی و شجاعت و… ارزش‌ها نیز انگیزه وبی به ما می‌دهند تا راحت‌تر نه بگوییم.

همین‌طور که ملاحظه کردید، برای پیدا کردن هدف درونی و خواستهٔ دلمان یک کنکاش اساسی می‌کنیم شاید کل این روند یک دقیقه هم طول نکشد اما به‌شدت مهم است. چراکه سوخت موردنیاز ما برای نه گفتن را فراهم می‌کند. در حقیقت ما داریم به کسی یا چیزی یا موقعیتی نه می‌گوییم تا به اهداف واقعی و خواستهٔ بر حق دلمان برسیم و اگر هدف درونی خود را ندانیم چطور می‌توانیم درست و قاطعانه نه بگوییم؟!
از دلِ ارزش‌ها، خواسته‌ها، منافع و نیازهای ما هدفی بیرون می‌آید که چنان محکم و استوار است که لحظه‌ای تردید نمی‌کنیم که نه بگوییم یا نه. آن‌هم وقتی خواستهٔ واقعی و هدف واقعی ما مورد تهدید است. این هدف به ما انگیزه و انرژی لازم را می‌دهد و پایه‌های حرف ما را قوی و عمیق می‌کند. در این شرایط دیگران هم خیلی راحت‌تر نه ما را قبول می‌کنند و به ما احترام خواهند گذاشت.

۲- تهیه برنامه پشتیبان.

در ادامه آمادگی ذهنی ما برای نه گفتن، تهیه برنامه بکاپ و جایگزین بسیار راهگشاست و اعتمادبه‌نفس لازم را برای هر نوع نه گفتنی به ما می‌دهد. درواقع ما برنامه‌ای را آماده می‌کنیم تا اگر نه ما قبول نشد آن را به اجرا بگذاریم تا بتوانیم به خواسته‌ها و اهداف درونی خود برسیم. شاید در ظاهر فکر کردن به یک برنامهٔ جایگزین کمی سخت باشد و یا شاید پیش خود فکر کنیم چه نیازی هست؟ حالا پیش می‌رویم تا ببینیم چه پیش می‌آید. اما برای گفتن نه قدرتمند و با اعتمادبه‌نفس این تمرین بسیار حیاتی و ضروری است و ترس و خشم ما را به اعتمادبه‌نفس و اراده تبدیل می‌کند.

این کار همچنین آزادی روانی و روحی لازم را به ما می‌دهد چون‌که اگر باور داشته باشیم که به همکاری طرف مقابل دل‌بسته‌ایم در عمل به گروگان او تبدیل می‌شویم و درنتیجه احساس ترس و یا خشم خواهیم کرد و همین ما را به سمت سازش یا حمله سوق می‌دهند.
مثلاً در برابر مشتری‌ای که دائم با خواسته‌های نامعقولش ما را در فشار می‌گذارد، برنامهٔ پشتیبان ما می‌تواند پیدا کردن مشتریان تازه و عملیات بازاریابی باشد یا اگر کارمندیم ممکن است بخواهیم با مدیریت مشورت کنیم تا او خودش با مشتری تماس بگیرد و مسئله را حل کند. یا هر مورد خلاقانهٔ دیگری. مهم این است که به این موضوع فکر کنیم قبل از آنکه بخواهیم نه بگوییم. در این صورت قدرت بیشتری در خود احساس می‌کنیم و خیلی منطقی‌تر و راحت‌تر نه می‌گوییم.

اگر طرف مقابل نه ما را پذیرفت که هیچ وگرنه سراغ برنامهٔ پشتیبان خود می‌رویم. دقت کنید که منظور از این کار به‌هیچ‌وجه عقب‌نشینی نیست و این آخرین چارهٔ کار است بدیهی است که دوست داریم مشتری، دوست یا حتی همسر خود را حفظ کنیم ولی اگر می‌بینیم که قرار نیست به آنچه نیاز داریم دست پیدا کنیم برنامهٔ پشتیبان را به‌عنوان آخرین راه‌حل در ذهن خودداریم. همچنین قرار نیست این برنامه چوبی در دست ما باشد تا با آن بر سر روبرویی بزنیم و یا مجازاتش کنیم. این برنامه برای بروز خشم و یا ناامیدی‌ها نیست بلکه راهی واقعی است که اطمینان حاصل کنیم منافع و نیازهایمان تأمین خواهد شد، حتی اگر طرف مقابل همکاری نکند. چند برنامهٔ پشتیبان ساده:

خودمان انجامش بدهیم: این گزینه ماهیت یک‌طرفه دارد. چه‌کاری هست که به دست خودمان می‌توانیم انجام دهیم تا منافعمان را برآورده سازد؟

خارج شدن: این روش هم یک‌طرفه است و عبارت است از ترک موقعیت یا حتی رابطه یا کار…. مثلاً وقتی مدیری خیلی بدخلق است در گفتن یک نه خاص به او برنامهٔ پشتیبانی ما این است که نهایتاً اگر نپذیرفت کار خود را ترک کنیم و دنبال فرصت‌های بهتر باشیم.

 

نفر سوم: آیا فرد سومی هست که در صورت عدم توافق بتوانید به او مراجعه کنید؟ مثلاً اگر همسایه‌ای هست که مدام آزار و اذیت دارد می‌توانید از مدیر ساختمان بخواهید یا با او صحبت و برخورد کند یا اینکه از پلیس کمک بگیرید.

ساخت یک ائتلاف: گاهی خوب است دوروبر خود را بنگریم و کمک بخواهیم. مثلاً در برابر مدیر سلطه‌گر می‌توانید با کارمندانی که منافع مشترک داریم جمعی سازیم و خب همیشه نیروی جمع بیش از یک نفر است.

در ساخت برنامهٔ پشتیبان بهتر است واکنش‌های طرف مقابل را پیش‌بینی کنیم تا آمادگی لازم را برای روبرویی با آن داشته باشیم. حتی بد نیست اگر بدترین حالت ممکن را در نظر بگیریم و از خود بپرسیم بدترین کاری که طرف مقابل در صورت نه گفتن ما می‌تواند بکند چیست؟ هدف ترسیدن بی‌مورد نیست اتفاقاً با فکر به این مورد غالباً درخواهیم یافت که حتی در بدترین حالت هم شرایط به آن بدی که فکر می‌کنیم نیست و ما معمولاً در ذهن خود عواقب احتمالی نه گفتن را اغراق و بزرگ‌نمایی می‌کنیم و درنهایت چون برای هر شرایطی آمادگی داریم می‌توانیم شجاعانه و با اعتمادبه‌نفس از خودمان و خواسته‌هایمان دفاع کنیم.

۳- بررسی تصمیم برای نه گفتن.

هنگام تصمیم برای اینکه اصلاً نه بگوییم یا خیر بهتر است از خود بپرسیم:
آیا نه گفتن برای من سودی دارد؟ فکر کنیم که آیا با این نه گفتن یکی از منافع و خواسته‌های کلیدی ما تأمین می‌شود؟ آیا این منفعت ارزش به جان خریدن مبارزه باا دیگران را دارد؟ اگر آری، ادامه دهید. آیا قدرت نه گفتن دارم؟ آیا توانایی این رادارید که بر سر نه خود بمانید و از آن کوتاه نیایید؟ آیا برنامهٔ پشتیبان عاقلانه و حساب‌شده دارید؟ اگر آری، ادامه دهید.
آیا حق نه گفتن دارم؟ گاهی ممکن است از خود بپرسیم که اصلاً حق‌داریم نه بگوییم؟ گاهی دچار حس گناه و عذاب وجدان می‌شویم. این را بدانید که به‌طورکلی به‌عنوان انسان که حق آزادی دارد و آزادی هم با نه گفتن به یکسری افراد و شرایط به وجود می‌آید، همهٔ ما این حق راداریم.

حالا که منافع و قدرت و حق با شماست به‌پیش بروید و مطمئن باشید چیزی جلودارتان نخواهد بود!

بخش اول: سوخت مورد نیاز برای نه گفتن

اهمیت نه گفتن

تمام زندگی به‌نوعی حرکت میان دو مفهوم «بله» و «نه» است. هرکدام از ما در لحظاتی از زندگی‌مان مجبوریم و باید «نه» بگوییم. این «نه» ممکن است به دوستان باشد یا اعضای خانواده‌مان یا ممکن است در محیط و مسائل کاری باشد و به همکارانمان یا رئیسمان یا کارمندانمان بخواهیم «نه» بگوییم و شاید مهم‌ترین فرد برای «نه» گفتن، خودمان باشیم، نه‌هایی که به خودمان باید بگوییم تا بتوانیم رشد کنیم و به موفقیت برسیم. درواقع این مسئله که آیا نه بگوییم یا نگوییم و اینکه چطور این کار را بکنیم تا حد زیادی کیفیت زندگی ما را تعیین می‌کند.

خیلی اوقات نمی‌توانیم خودمان را راضی کنیم که نه بگوییم آن‌هم دقیقاً درزمانی که واقعاً می‌خواهیم نه بگوییم و می‌دانیم کار درستی است. گاهی هم نه را می‌گوییم اما به شیوه‌ای که مانع رسیدن به توافق می‌شود و روابط را خراب می‌کند. به‌عبارتی‌دیگر در یک دوراهی غلط دور می‌زنیم:
یا می‌گذاریم از ما سوءاستفاده شود و به خواسته‌های بی‌جا تن می‌دهیم یا درگیر جنگ مخربی می‌شویم که درنهایت در آن‌همه بازنده هستند و روابط را نابود می‌سازیم.

مصداق های فراوان نه گفتن 

ما هرروز در موقعیت‌هایی قرار می‌گیریم که باید به آدم‌هایی که به‌نوعی وابسته‌شان هستیم نه بگوییم. از نه گفتن به فرزند کوچکی که تقاضای چیپس و پفک می‌کند تا رئیسی که بی‌ملاحظه است و ناگهان کارهای زیادی روی سر شما می‌ریزد. یا مشتری‌ای سمج که تقاضای تخفیفی زیاد دارد یا حتی گدای پررویی که آویزانتان می‌شود تا چیزی از او بخرید، تا نه گفتن به صمیمی‌ترین دوستان و نزدیکان مثل همسر یا مادر و پدر. و نه گفتن سخت می‌شود زیرا:

نمی‌خواهیم معامله‌ای را از دست بدهیم
یا رابطه‌مان خراب شود
یا از تلافی طرف مقابل می‌ترسیم
یا حس می‌کنیم اگر نه بگوییم کارمان یا موقعیتی خوب را از دست می‌دهیم
یا اینکه اصلاً احساس گناه می‌کنیم و عذاب وجدان داریم و دلمان نمی‌آید نه بگوییم.

دلیل سختی نه گفتن

در حقیقت سختی نه گفتن در این است که:
مبارزه‌ای است بین استفاده از قدرت و حفظ رابطه

ازیک‌طرف استفاده زیاد از قدرت ممکن است به رابطه‌تان آسیب وارد کند و از سوی دیگر حفظ زیاد رابطه ممکن است قدرتتان را تضعیف کند. آدم‌ها اغلب به سه روش با این مشکل مواجه می‌شوند:

۱) سازش می‌کنند: یعنی بر رابطه تأکید می‌کنند و بله می‌گویند آن‌هم دقیقاً زمانی که می‌خواهند نه بگویند.

۲) حمله می‌کنند: یعنی بر قدرت تأکید می‌کنند تا به خواسته‌شان برسند. درواقع یک نه آبکی می‌گویند و رابطه را خراب می‌کنند.

۳) کناره‌گیری و اجتناب می‌کنند: یعنی نه بله می‌گویند و نه و هیچ کار خاصی نمی‌کنند.

البته این سه مورد از هم جدا نیستند و گاهی خیلی قشنگ (!) آن‌ها را باهم ترکیب می‌کنیم به این صورت که ابتدا با طرف مقابل سازش می‌کنیم و  آوانس می‌دهیم (!) و مدام از حق خود می‌گذریم، کم‌کم خشم و کینه وجودمان را در برمی‌گیرد چون مدت زیادی احساسات واقعی‌مان را سرکوب کرده و مخفی نگه‌داشته‌ایم و این آتش‌فشان درونی ناگهان بروز پیدا می‌کند و حسابی از خجالت خودمان و طرف مقابل درمی‌آییم و نتیجه‌اش به‌زودی پشیمانی از رفتار خشونت‌آمیزمان می‌شود و به همین دلیل یا مجدداً سازش می‌کنیم یا با اجتناب و کناره‌گیری خود، مسئله را به‌کل نادیده می‌گیریم به امید اینکه خودش درست شود!

مطالب مربوط به نه گفتن را به دو بخش کلی تقسیم کرده‌ایم. بخش اول که بسیار مهم‌تر است بخش ذهنی و داشتن نگرش‌های درست است که خودش سه زیرمجموعه اصلی دارد و بخش دوم نحوه بیانِ نه است که آن‌هم نکات خاصی دارد.
در اینجا با اولین بخش نگرش‌ها آغاز می‌کنیم و امیدواریم این دسته از مقالات ارتباط سبز را نیز همراهی کنید.

مهارت نه گفتن
سوخت موردنیاز ما برای نه گفتن

از دل شروع کنید: بهتر است فرایند نه گفتن را با تمرکز روی خودمان و با دل خود آغاز کنیم. چرا؟ چون هر نه ای که می‌گوییم درواقع هم‌زمان برای گفتن بله دیگری است به خودمان و موفقیتمان. درک این موضوع بسیار مهم است و هرچه ارزش‌ها و معیارهای درونی ما قوی‌تر باشد خیلی راحت‌تر نه می‌گوییم. چون آن نه، ریشه در بله‌ای مستحکم در درون ما دارد.

ما هیچ شانسی نداریم که بتوانیم دیگران را تحت تأثیر خود قرار دهیم مگر اینکه اول‌ازهمه بتوانیم واکنش‌ها و احساسات طبیعی خودمان را مدیریت کنیم و بر خود مسلط باشیم، تا از سر احساسات منفی مانند ترس، خشم و یا عذاب وجدان اقدامی نکنیم.
اولین و مهم‌ترین مرحله در این بخش این است که از خود بپرسیم چرا؟ چرا می‌خواهیم نه بگوییم؟ چه نیازها، علایق و ارزش‌هایی داریم؟ پاسخ به این‌گونه سؤالات باعث می‌شود مسیر خود را گم نکنیم و بر هدف اصلی و خواسته واقعی دلمان متمرکز بمانیم.

روبرو شدن با احساسات

البته باید با آرامش و به‌دوراز احساسات منفی این سؤالات را از خود بپرسیم. تا بتوانیم به‌درستی با واقعیت روبرو شویم.

چنانچه خشمگین باشیم، خشم چشم ما را کور می‌کند، اگر بترسیم ترس ما را فلج می‌کند و چنانچه احساس گناه و عذاب وجدان داشته باشیم از سر ضعف و سستی تصمیم می‌گیریم.

پس باید در ابتدا با احساساتمان روبرو شویم و از آن‌ها عبور کنیم. به این معنا که به حقیقت پشت احساسات دقت کنیم و گوش کنیم به ما چه می‌گویند نه آن‌ها را سرکوب کنیم و نه تسلیم آن‌ها شویم و به‌جای این ۲ راه اشتباه سعی کنیم احساساتمان را بشناسیم و با شناخت آن‌ها را تحت سلطه خود درآوریم. به این معنی که سعی کنیم پیام پشت هر حسی را درک و کشف کنیم چون به‌محض اینکه این پیام را بفهمیم درواقع مأموریت آن احساس منفی خاتمه می‌یابد و سریعاً فروکش می‌کند. برای این کار می‌توانیم بیشتر فکر کنیم یا احساساتمان را برای دوستی تعریف کنیم یا اینکه آن‌ها را بنویسیم.

کنکاش درونی

وقتی آرام گرفتیم می‌رسیم به همان سؤالات چرا؟ باید مداوم بپرسیم چرا؟ خاصیت این کار این است که به اعماق وجودمان می‌رویم و به گنج‌ها و الماس‌های گران‌بهایی می‌رسیم مانند:

خواسته‌ها: خواسته‌ها و منافع چیزهایی‌اند که دوست داریم به آن‌ها بله بگوییم مثلاً وقتی به سیگار کشیدن همکارمان در اتاق نه می‌گوییم داریم به‌سلامتی و تنفس هوای سالم بله می‌گوییم. برای یافتن منافع و خواسته‌هایتان می‌توانید این سؤالات را از خود بپرسید:

می‌خواهم با نه گفتن از چه چیزی محافظت کنم؟ چه چیزی را خلق کنم؟ چه چیزی را تغییر دهم؟

نیازها: زیر لایه خواسته‌های ما نیازهایمان قرار دارند. امنیت، غذا، احترام، آزادی و… این‌ها انگیزه‌های اصلی ما و نیروی محرکه ما هستند و دلیل رفتارهایمان هستند. برای رسیدن به نیازهایتان‌ هم باید مدام بپرسید چرا؟ چرا می‌خواهید نه بگویید؟ مثلاً وقتی مدیریت درخواست اضافه‌کار در آخر هفته دارد در پشت احساس رنجشی که از رئیستان دارید نیاز اساسی به احترام وجود دارد.

ارزش‌ها: ارزش‌ها اصول و باورهایی هستند که به زندگی ما جهت و معنی می‌دهند. مانند صداقت، درستی، مهربانی و شجاعت و… ارزش‌ها نیز انگیزه خوبی به ما می‌دهند تا راحت‌تر نه بگوییم.

همین‌طور که ملاحظه کردید، برای پیدا کردن هدف درونی و خواسته دلمان یک کنکاش اساسی می‌کنیم شاید کل این روند یک دقیقه هم طول نکشد اما به‌شدت مهم است، چراکه سوخت موردنیاز ما برای نه گفتن را فراهم می‌کند.

نکته مهم: در حقیقت ما داریم به کسی یا چیزی یا موقعیتی نه می‌گوییم تا به اهداف واقعی و خواسته بر حق دلمان برسیم و اگر هدف درونی خود راندانیم چطور می‌توانیم درست و قاطعانه نه بگوییم؟!

از دل ارزش‌ها، خواسته‌ها، منافع و نیازهای ما هدفی بیرون می‌آید چنان محکم و استوار که لحظه‌ای تردید نمی‌کنیم نه بگوییم یا نه. آن‌هم وقتی خواسته واقعی و هدف واقعی ما مورد تهدید است. این هدف به ما انگیزه و انرژی لازم را می‌دهد و پایه‌های حرف ما را قوی و عمیق می‌کند. در این شرایط دیگران‌ هم خیلی راحت‌تر «نه» ما را قبول می‌کنند و به ما احترام خواهند گذاشت.

بخش دوم: کلیدِ گفتنِ «نه»

تهیه برنامه پشتیبان

 در ادامه آمادگی ذهنی ما برای نه گفتن، تهیه برنامه بکاپ و جایگزین بسیار راهگشاست و اعتمادبه‌نفس لازم را برای هر نوع نه گفتنی به ما می‌دهد.

برنامه پشتیبان چیست؟ درواقع ما برنامه‌ای را آماده می‌کنیم تا چنانچه «نه» ما موردقبول واقع نشد آن را به اجرا بگذاریم تا بتوانیم به خواسته‌ها و اهداف درونی خود برسیم.

کمی سخت نیست؟!

شاید در ظاهر فکر کردن به یک برنامه جایگزین کمی سخت باشد و یا شاید پیش خود فکر کنید چه نیازی هست؟! و به خود بگویید: «حالا پیش می‌روم تا ببینم چه پیش می‌آید»، اما برای گفتن نه قدرتمند و با اعتمادبه‌نفس، این تمرین حیاتی و ضروری است چراکه ترس و خشم ما را به اعتمادبه‌نفس و اراده تبدیل می‌کند. این کار همچنین آزادی روانی و روحی لازم را به ما می‌دهد زیرا اگر باور داشته باشیم که به همکاری طرف مقابل دلبسته ایم در عمل به گروگان او تبدیل می‌شویم و درنتیجه احساس ترس یا خشم خواهیم کرد و همین ما را به سمت سازش یا حمله سوق می‌دهد.

یک مثال واقعی

مثلاً در برابر مشتری‌ای که مدام با خواسته‌های نامعقولش ما را در فشار می‌گذارد برنامه پشتیبان ما می‌تواند پیدا کردن مشتریان تازه و عملیات بازاریابی باشد یا اگر کارمندیم ممکن است بخواهیم با مدیریت مشورت کنیم تا او خودش با مشتری تماس بگیرد و مسئله را حل کند، یا هر مورد خلاقانه دیگری. مهم این است که قبل از آنکه بخواهیم نه بگوییم به این موضوع فکر کنیم. در این صورت قدرت بیشتری در خود احساس می‌کنیم و خیلی منطقی‌تر و راحت‌تر نه می‌گوییم. اگر طرف مقابل نه ما را پذیرفت که هیچ وگرنه سراغ برنامه پشتیبان خود می‌رویم.

نکته مهم: دقت کنید که منظور از این کار به‌هیچ‌وجه عقب‌نشینی نیست و اجرای برنامه پشتیبان آخرین چاره کار است. بدیهی است که دوست داریم مشتری، دوست یا حتی همسر خود را حفظ کنیم ولی اگر می‌بینیم قرار نیست به آنچه نیاز داریم دست پیدا کنیم برنامه پشتیبان را به‌عنوان آخرین راه‌حل در ذهن خودداریم. همچنین قرار نیست این برنامه چوبی در دست ما باشد تا با آن بر سر روبرویی بزنیم و یا مجازاتش کنیم (!) این برنامه برای بروز خشم و یا ناامیدی‌ها نیست بلکه راهی واقعی است که اطمینان حاصل کنیم منافع و نیازهایمان تأمین خواهد شد، حتی اگر طرف مقابل همکاری نکند و خیلی اوقات شاید اصلاً نیاز نشود این برنامه را اجرا کنیم، ولی قدرت نه گفتن ما را شگفت‌انگیز افزایش می‌دهد.

 

نه گفتن

چند برنامه پشتیبان ساده و کاربردی

 خودمان انجامش بدهیم: این گزینه ماهیت یک‌طرفه دارد. چه‌کاری هست که به دست خودمان می‌توانیم انجام دهیم تا منافعمان را برآورده سازد؟

خارج شدن: این روش هم یک‌طرفه است و عبارت است از ترک موقعیت یا حتی رابطه یا کار…. مثلاً وقتی مدیری خیلی بدخلق است در گفتن یک نه خاص به او، برنامه پشتیبانی ما این است که نهایتاً اگر نپذیرفت کار خود را ترک کنیم و دنبال فرصت‌های بهتر باشیم.

نفر سوم: آیا فرد سومی هست که در صورت عدم توافق بتوانید به او مراجعه کنید؟ مثلاً اگر همسایه‌ای هست که مدام آزار و اذیت دارد می‌توانید از مدیر ساختمان بخواهید با او صحبت و برخورد کند یا اینکه از پلیس کمک بگیرید.

ساخت یک ائتلاف: گاهی خوب است اطراف خود را بنگریم و کمک بخواهیم. مثلاً در برابر یک مدیر سلطه‌گر می‌توانید با کارمندانی که منافع مشترک دارید گروه بسازید و طبیعتاً همیشه نیروی جمع بیشتر از یک نفر است.

بدترین حالت ممکن را تصور کنید

در ساخت برنامه پشتیبان بهتر است واکنش‌های طرف مقابل را پیش‌بینی کنیم تا آمادگی لازم را برای روبرویی با آن داشته باشیم. حتی بد نیست که بدترین حالت ممکن را در نظر بگیریم و از خود بپرسیم بدترین کاری که طرف مقابل در صورت نه گفتن ما می‌تواند بکند چیست؟ هدف از این کار ترسیدن بی‌مورد نیست، اتفاقاً بافکر به این مورد غالباً درخواهیم یافت که حتی در بدترین حالت هم شرایط به آن بدی که فکر می‌کنیم نیست و ما معمولاً در ذهن خود عواقب احتمالی نه گفتن را اغراق و بزرگ‌نمایی می‌کنیم و درنهایت چون برای هر حالت و شرایطی آمادگی داریم می‌توانیم شجاعانه و با اعتمادبه‌نفس از خودمان و خواسته‌هایمان دفاع کنیم.

نمی‌دانم اصلا نه بگویم؟!! بررسی تصمیم برای نه گفتن

 زمان تصمیم برای اینکه اصلاً نه بگوییم یا خیر، بهتر است در مورد سه موضوع مطمئن شوید.

۱- از خود بپرسید: «آیا نه گفتن برای من سودی دارد؟ آیا با این نه گفتن یکی از منافع و خواسته‌های کلیدی ما تأمین می‌شود؟ آیا این منفعت ارزش به جان خریدن مبارزه با دیگران را دارد؟»
اگر جواب مثبت است، ادامه دهید.

۲- سپس از خود بپرسید: «آیا قدرت نه گفتن دارم؟ آیا توانایی این را دارم که سر نه خود بمانم و از آن کوتاه نیایم؟ آیا برنامه پشتیبان عاقلانه و حساب‌شده‌ای دارم؟» اگر آری، ادامه دهید.

۳- در آخر از خود بپرسید: «آیا حق نه گفتن دارم؟» گاهی ممکن است از خود بپرسیم که اصلاً حق‌داریم نه بگوییم؟ بعضی‌اوقات دچار حس گناه و عذاب وجدان می‌شویم. این را بدانید همه ما از دید کلی و انسانی این حق را داریم چراکه بشر حق آزادی دارد و آزادی هم با نه گفتن به یکسری افراد و شرایط به وجود می‌آید.

حالا که منافع و قدرت و حق با شماست به‌پیش بروید و مطمئن باشید چیزی جلودارتان نخواهد بود.

بخش سوم: چطور طرف مقابل به نهِ ما بله بگوید!

احترام به خود و دیگران

حالا که خودتان را آماده نه گفتن کرده‌اید، چالش بعدی این است که طرف مقابل را آماده کنید به نهِ شما بله بگوید. سومین مرحله از آمادگی ذهنی برای نه گفتن این است که کاری کنید تا طرف مقابل آسان‌تر «نه» شمارا بپذیرد و به شما و نیازهایتان احترام بگذارد.

این مرحله نیز اهمیت فراوانی دارد زیرا مشکل تعداد زیادی از نه‌ها این است که به‌طور خواسته یا ناخواسته دیگران را پس می‌زند. یعنی طرف مقابل فکر می‌کند که ما به شخص او نه می‌گوییم نه به رفتارش.

منظور ما از نه گفتن نباید این باشد که به‌طرف مقابل بگوییم «تو و خواسته‌هایت برای من مهم نیستید»، ولی متأسفانه گاهی دقیقاً به‌گونه‌ای رفتار می‌کنیم که این پیام را به روبرویی منتقل می‌کنیم. طرف مقابل با شنیدن یک نه که منفی و طرد کننده است، احتمال دارد گوش‌هایش را به روی پیام ما ببندد و به طرزی مخرب حمله کند و باعث شود که رابطه بین ما و خودش آسیب ببیند.

کلید این قضیه در احترام است. اگر بخواهیم تنها یک درس از ارتباطات بگیریم، تنها یک اصل را رعایت کنیم و یک مفهوم را به‌عنوان معجزه در روابط نام‌گذاری کنیم بدون شک آن درس، اصل و مفهوم «احترام» است. احترام گذاشتن به افراد به معنای توجه مثبت نشان دادن، گوش کردن به آن‌ها و در کل آن‌ها را به چشم یک انسان دیدن است. همان‌گونه که خودمان هم دوست داریم با ما رفتار شود. احترام گذاشتن سوزش نه گفتن‌ها را کم یا خنثی می‌کند و برعکس بی‌احترامی در هر حوزه‌ای خسارات فراوانی به بار می‌آورد. احترام یک نگرش مثبت است که هریک از ما می‌تواند در هر زمان که بخواهد اتخاذ کند.

اول با احترام به خودتان شروع کنید، زیرا قبل از اینکه بتوانیم به معنای واقعی کلمه به دیگران احترام بگذاریم بایستی به خودمان احترام بگذاریم و این کار یعنی توجه مثبت به خود، توجه به احساسات، منافع، خواسته‌ها و نیازهایمان.

در اینجا منظور از احترام به معنای عام آن است. منظور این نیست که فقط به دلیل رفتار خوب دیگران باید به آن‌ها احترام بگذاریم بلکه هر فردی، هر فردی به‌صرف انسان بودن شایسته احترام است. احترام نشانه قدرت است نه ضعف. همچنین فکر نکنید به این معنی است که باید همه را از صمیم قلب دوست بداریم یا بتوانیم به تک‌تک اجزای فکری و اعتقادی طرف مقابل احترام بگذاریم چون شاید نتوانیم، اما می‌توانیم به کسی که از او خیلی خوشمان نمی‌آید هم احترام بگذاریم.

وقتی به دیگری احترام می‌گذاریم، در حقیقت داریم به خودمان فرصت می‌دهیم دوباره به کسی نگاه کنیم که ترس یا خشم ما نگذاشته است به‌درستی او را ببینیم.

به‌طور خلاصه مورداحترام واقع‌شدن یعنی دیده شدن و شنیده شدن، پس لازم است تمام مواردی که درباره مهارت گوش دادن می‌دانید را رعایت کنید. مثل‌اینکه با دقت گوش کنید، سعی کنید برای درک کردن گوش دهید، نه برای رد کردن. حرف‌ها و دیدگاه‌های طرف مقابل را تأیید کنید، پرسش کنید و درمجموع بگذارید بفهمند و بدانند که برای آن‌ها ارزش و احترام قائلید.

احترام باعث می‌شود روابط بلندمدت‌تری ایجاد شود، رابطه‌ای که بر مبنای احترام دوطرفه باشد توانایی شمارا برای تأثیرگذاری در طرف مقابل به میزان قابل‌توجهی افزایش می‌دهد و مثل بانکی است که در آن سرمایه‌گذاری می‌کنید و در شرایط سخت می‌توانید از این سرمایه‌گذاری و روابط حسنه استفاده کنید. در ضمن احترام ارزان‌ترین امتیازی است که می‌توانید به‌طرف مقابل اهدا کنید که هزینه‌ای ندارد ولی منفعت‌های بسیار زیادی دارد و درمجموع احترام کلیدی است که دریچه قلب و روح طرف مقابل را به روی ما باز می‌کند و باز نگه خواهد داشت.

یادتان باشد در هنگام نه گفتن درواقع موضوعی را به روبرویی می‌گویید که به‌احتمال‌زیاد دوست ندارد بشنود. احترام باعث می‌شود طرف مقابل برای درک پیام شما آماده‌تر شود تا اینکه فقط آن را تکذیب و رد کند. احترام می‌تواند شدت واکنش منفی را کم کند و احتمال ایجاد واکنش دلخواه شمارا افزایش دهد. هرقدر نه ای که می‌خواهید بگویید قدرتمندتر باشد باید احترام بیشتری هم نشان بدهید.

اگر در ابتدا به‌طرف مقابل توجه کنیم، احتمال بیشتری دارد که او هم به ما توجه کند. اگر در ابتدا به او گوش بدهیم، احتمال بیشتری دارد که او هم به ما گوش بدهد. در یک‌کلام، اگر ما به دیگران و به منافعشان احترام بگذاریم، احتمال بیشتری دارد که آن‌ها هم به ما و علایقمان احترام بگذارند.

نحوه بیان نه: چطور نه بگوییم؟

چنانچه تا اینجای فرایند همراه ما آمده باشید و کارهای مقدماتی را انجام داده باشید، یعنی سه مرحله از آمادگی ذهنی را برای نه گفتن پشت سر گذاشته باشید، عمل نه گفتن خیلی طبیعی، ساده و سرراست انجام خواهد شد. درواقع مهم‌ترین مسئله‌ای که موقع نه گفتن باید در خاطر داشته باشید همان سه مرحله آماده‌سازی است و باز مهم‌ترین بخش، قسمت اول یعنی اهداف، ارزش‌ها، نیازها و خواسته‌های شماست. بهتر است روی آن‌ها متمرکز شوید و خواهید دید که چقدر راحت‌تر نه خواهید گفت. در این شرایط می‌توانید هم‌زمان قاطع و مؤدب باشید و بعضاً خواهید دید طرف مقابل هم از نه شما استقبال می‌کند.

 مثلاً مشتری‌ای که تخفیف می‌خواهد و درجایی از صحبت با نهِ قاطع و مؤدبانه شما روبرو می‌گردد، خیالش راحت می‌شود که بهترین حالت را در معامله به دست آورده است و احساس رضایت بیشتری می‌کند چون می‌داند که دیگر جایی برای تخفیف وجود نداشته است. وظیفه شما این ا

«من چارچوب یا سیاست خاصی دارم»: یک‌راه قدرتمند برای در چارچوب قرار دادن مرزی که تعیین می‌کنید، این است که سیاست گسترده‌ای را در پیش بگیرید که نشان می‌دهد نهِ شما چیزی غیر از یک نمونه از آن نیست. مثلاً: «من هیچ‌وقت به درخواست‌های تلفنی جواب نمی‌دهم» یا «سیاست من این است که هیچ‌وقت پولی به دوستانم قرض ندهم» و… وقتی می‌گویید یک سیاست یا راه و روش خاص دارید، درواقع به این مسئله اشاره می‌کنید که نهِ شما یک پیغام ناگهانی نیست بلکه عادتی همیشگی است که شما قبلاً کلی درباره آن فکر کرده‌اید. گفتن این جمله نشان می‌دهد که خصومت شخصی با طرف مقابل ندارید بلکه این عادت یا سیاست همیشگی شماست و به‌نوعی نشان‌دهنده قطعیت اراده شما نیز هست.

«من تعهد دیگری دارم» یا «من برنامه‌ای دارم»: در شرایطی که از قبل مسئولیت‌هایی را پذیرفته‌اید گفتن این عبارت مفید، و بازهم نشان‌دهنده آن است که با شخص یا مورد خاصی مشکل ندارید و فقط نمی‌توانید تعهد جدیدی قبول کنید.

«الآن نه»: نه گفتن کار راحتی نیست به‌خصوص اگر شما رابطه مهمی با طرف مقابلتان داشته باشید. یک‌راه برای ملایم کردن شدت نه است و درواقع فقط چارچوب زمانی تعریف می‌کنید و یادآور می‌شوید که به‌طورکلی نه نمی‌گویید. البته این هم حتماً باید باصداقت باشد و چنانچه مطمئنید که بعداً هم جوابتان منفی است از این عبارت استفاده نکنید. این عبارتی بسیار مفید است به‌خصوص اگر در مورد روند آتی شک دارید، بهتر است که الآن نه را بگویید و بعد جوابتان را به بله تغییر دهید. نه اینکه بعدها مجبور شوید جواب بلهتان را به نه تبدیل کنید.

«ترجیح می‌دهم هرگز این کار را نکنم تا اینکه کاری ضعیف تحویل بدهم»: این نه، درواقع یک بله به کارایی و معیارهای کیفی است. وقتی شما به‌جای انجام کاری ضعیف از آن صرف‌نظر کنید، نه‌تنها بر منافع خودتان مهر تأیید می‌زنید بلکه به رابطه‌تان هم توجه نشان می‌دهید. اگر شما بله بگویید و بعد کاری انجام دهید که معلوم شود رضایت‌بخش نیست، به ضرر هردوتان می‌شود، همین‌طور به ضرر رابطه‌تان.

 

نکته بسیار مهم: کلمه «نه» و صرفه‌جویی

 نه، کلمه قدرتمندی است که باید به‌دقت و با وسواس و آگاهی و به مقدار کم از آن استفاده کنیم. این کلمه می‌تواند کمی مبارزه طلبانه باشد و مخالفت‌های لحظه‌ای در فرد روبرویی ایجاد کند. به‌طور خلاصه بایستی استفاده درستی از این کلمه داشته باشیم تا تأثیر آن از بین نرود و قدرتمند باقی بماند. خصوصاً در مورد کودکان، زیرا اگر زیاد و بد از آن استفاده کنیم به‌مرور اعتبار و قدرتش را از دست می‌دهد و بچه‌ها دیگر توجه خاصی به آن نمی‌کنند. یا شاید خیال کنند که معنایش «شاید!» باشد نه «نه قطعی». پس بهتر است درجاهایی درحالی‌که قاطع و روشن صحبت می‌کنیم، بدون به کار بردن خودِ کلمه «نه» پیام خود را انتقال دهیم.

مثلاً یک‌راهش این است که محترمانه بیشتر بر خواسته و نیاز خود تأکید کنیم: مردی که بعد از یک روز کاری خیلی سخت به خانه آمده و در همان لحظه با خواسته مکالمه‌ای اساسی از سوی همسرش روبرو شده می‌تواند بگوید: «عزیزم امروز روز خیلی سختی داشتم خیلی احساس خستگی می‌کنم و الآن به آرامش و سکوت نیاز دارم. نظرت چیست که یک ساعت به من فرصت دهی و بعد باهم صحبت کنیم؟» به‌عبارت‌دیگر محترمانه خواسته‌مان را بگوییم و یک پیشنهاد بدهیم به‌جای اینکه مستقیم «نه» بگوییم.
راه دیگر غیرمستقیم نه گفتن این است که کلاً مفهوم و جملات خود را به‌صورت مثبت درآوریم. مثلاً به‌جای اینکه به کودک بگوییم «تا وقتی‌که مشق‌هایت را ننویسی خبری از بازی نیست» بگوییم «به‌محض اینکه مشق‌هایت را تمام کنی می‌توانی بازی کنی» یا مثلاً در مواجهه با درخواست کمک همکارمان نگوییم «تا وقتی فلان کار را نکرده‌ام نمی‌توانم کمکی به تو کنم» و به‌جایش بگوییم «وقتی‌که فلان کار را به پایان رساندم خوشحال می‌شوم به تو کمک کنم».

در اعماق نه گفتن ؛ چرا باید نه بگوییم؟

نه گفتن و رنجاندن دیگران 

در این قسمت دوست دارم موضوع نه گفتن را کمی عمیق‌تر و در  سطحی وسیع‌تر هم بررسی کنیم. و آن‌هم موضوع خیلی مهم و دیدگاه راضی نگه‌داشتن همه است. قطعاً مهربانی خوب و یکی از صفت‌های لازم برای موفقیت و انسانیت است. مهربانی ایجاب می‌کند که نسبت به ناراحتی و تنشی که ممکن است تصمیم ما در دیگران ایجاد کند، حساس باشیم و این حساسیت امری درست و به‌جاست. اما اینکه بخواهیم این حساسیت‌ها را معیار تصمیم‌گیری خود قرار دهیم یا به عبارت بهتر «بترسیم» راهی است که حتماً مانع موفقیت ما خواهد شد.

قرار است کشتی ما به کدام سمت برود؟

منظورم این است که لازم است احساسات و واکنش‌های دیگران را درک کنیم اما نباید آن‌ را معیار درست یا غلط بودن تصمیم خود قرار دهیم. بلکه بهتر است بر اساس معیارهای «درست بودن» و «حل مشکل» تصمیم بگیریم. ببینید اگر بخواهیم در مسیر زندگی‌مان درست پیش برویم باید حواسمان باشد که مقصد کشتی ما کجاست؟ باید بر آن متمرکز بمانیم در غیر این صورت چنانچه بخواهیم دیگران را راضی نگه‌داریم مثل این است که هر موجی کشتی ما را به سمتی می‌برد و هیچ‌وقت به مقصد خود نخواهیم رسید.

لازم است گاهی دیگران را برنجانیم!

در یک‌کلام برای آنکه موفق باشید نمی‌توانید تمام اطرافیانتان را راضی نگهدارید و لازم است که گاهی دیگران را برنجانیم. وقتی همه از ما تعریف و تمجید می‌کنند احتمالش هست آدم دورویی باشیم! زیرا امکان ندارد بتوان حرف حق زد و طبق ارزش‌های خاص و متعال زندگی کرد، راه خود را رفت و عده‌ای را ناراضی نکرد!
تمام راه‌حل و نگرش صحیح در این باور این است که میان آنچه باید به‌عنوان تصمیم درست و کار درست انجام دهید و آنچه به‌عنوان عکس‌العمل و واکنش از سوی دیگران دریافت می‌کنید تفاوت قائل شوید و بدانید که این دو موضوع کاملاً متفاوت است و نباید اجازه دهید روی همدیگر اثر گذارد. یعنی نگذارید عکس‌العمل دیگران روی تصمیم‌گیری شما اثر بگذارد.

ست که روی نیازها و اهداف خود متمرکز شوید و به روش روشن، صادقانه و احترام‌آمیز نه بگویید و بعد بگذارید دیگران هر واکنشی می‌خواهند نشان دهند. منظور این است که بیش‌ازحد نگران این نباشید که طرف مقابلتان چه فکری خواهد کرد.

چند عبارت برای نه گفتن به خواسته‌ها

«نه، متشکرم»: «نه» ساده‌ترین کلمه برای تعیین حدومرز است. این کلمه قدرت خالص است. برای آن دسته از ما که از به‌کارگیری قدرت خجالت می‌کشیم و دوست داریم سازش یا فرار کنیم، گاهی خوب است جمله‌هایمان را با نه شروع کنیم تا قدرت را به نهِ خود بازگردانیم. مثلاً پدر یا مادر به فرزندش اعلام می‌کند: «نه، می‌خواهم غذایی بخوری که برایت خوب است، برای همین نمی‌توانی قبل از شام بستنی بخوری» این عبارتِ ساده، جدی و حاکی از احترام و قدردانی، اغلب کافی است.

آیا آسیب و رنجش یکی است؟!

برای درک بهتر این مسئله لازم است که کمی راجع به آسیب و رنجش و تفاوت آن‌ها صحبت کنیم. رنجیدن و ناراحت شدن موضوعی کاملاً طبیعی است که در زندگی همه ما رخ می‌دهد مثل وقتی‌که کسی به ما نه می‌گوید و با ما مخالفت می‌کند. رنجش مثل دردی است که یک آمپول یا عمل جراحی برایمان ایجاد می‌کند. یعنی درنهایت به نفع ما و برایمان مفید است. گاه یک نه شنیدن باعث می‌شود بیشتر در فکر فرو‌ رویم و کمی از غرورمان بگذریم.
این مسائل بخشی از زندگی همه ما هست و اگر در آن درست بنگریم همیشه باعث رشد ما می‌شود. درس‌های مهمی را به این روش گرفته‌ایم و خواهیم گرفت. اما آسیب زدن چه؟ اذیت کردن چه؟ این‌ها رفتارهای مخربی هستند و به دیگران زیان وارد می‌کنند.

نه گفتن رنجش است

می‌خواهم به این نکته برسم که گرفتن تصمیم منطقی و درست که سلامت ما و روابطمان را تضمین می‌کند نوعی رنجش است و هرگز به کسی آسیب نمی‌رساند. حتی اگر طرف مقابل طوری رفتار و وانمود کند که گویی آسیب‌دیده است. درک این مطلب کمک زیادی می‌کند تا از سر عذاب وجدان یا احساس گناه یا دلسوزی بی‌مورد تصمیم نگیریم. چون اگر بخواهیم به‌طور کامل جوری رفتار کنیم که دیگران را ناامید یا عصبانی نکنیم و بیش‌ازحد نگران واکنش دیگران باشیم هیچ‌وقت نمی‌توانیم بر مقصد خود متمرکز بمانیم و با گرفتن تصمیم‌های احساسی و نادرست زندگی خود را تباه می‌کنیم.

نه گفتن به مظلوم‌نماها!

مورد دیگری که می‌تواند کار ما را برای نه گفتن سخت کند افراد سلطه‌جو و عصبانی هستند. گاهی در نزدیکی ما افرادی هستند که خارج از حد و حدود زندگی می‌کنند. این‌گونه افراد از شنیدن «نه» متنفر هستند و معمولاً از روی بی‌مسئولیتی به‌محض نه شنیدن مثل کودکان قیل‌وقال به راه می‌اندازند(!) و به‌زور می‌خواهند از ما کمک یا امتیازی بگیرند. این افراد استاد مظلوم‌نمایی هم هستند و با تحریکاحساسات، دنبال خواسته‌های خود می‌گردند. نباید اجازه دهید بدخلقی افراد زندگی شمارا کنترل کند. نکته مهم در اینجا تعیین حدومرز است. هر بار که می‌خواهیم به کسی کمک کنیم باید حدود و شرایطی را تعیین کنیم و آن را به‌وضوح به‌طرف مقابل هم انتقال دهیم. حتی اگر این فرد همسر، فرزند یا فامیلی بسیار نزدیک است. چون اگر در برابر افراد سلطه‌جو این کار را نکنیم و اجازه دهیم خشم و بداخلاقی آن‌ها جریان عملکرد ما را کنترل کند باید منتظر تکرار مکرر اتفاقات بد باشیم و مطمئناً وقتی یک‌بار تسلیم خشم و عصبانیت چنین فردی شوید باید آماده‌باشید که بار دیگر هم که نه گفتید همین کار را بکند.

نه گفتن و از دست دادن تایید دیگران

از دست دادن تأیید یا محبت دیگران، مورد دیگری است که گاهی نه گفتن را برای ما سخت می‌کند و می‌ترسیم چیزی را که خیلی برای ما ارزش دارد از دست بدهیم. متأسفانه برای عده‌ای از ما دوست داشتن و تأیید دیگران بسیار مهم‌تر است از اینکه بخواهیم به تصمیم درست خود عمل کنیم. اما بازهم تأکید می‌کنم که افراد موفق این دو مسئله را کاملاً از هم جدا می‌کنند. تأیید دیگران یک مسئله است و تصمیم ما مسئله‌ای دیگر. به هر راهی حتی اگر شیوه‌ای غیرعادی به نظر برسد بایستی راه تصمیم خود را صحیح و منطقی دنبال کنیم. افراد موفق این را می‌دانند و باور دارند که تأیید دیگران در موفقیت واقعی فرد تأثیر آن‌چنان ندارد. خود شما هم اگر فکر کنید و در میان افراد موفقی که می‌شناسید نظر کنید درخواهید یافت که تأیید دیگران شاید در کوتاه‌مدت خوب باشد اما در بلندمدت تأثیر عمل کردن به آنچه به درستی‌اش اعتقادداریم بسیار مؤثرتر است.

چکیده فلسفه نه گفتن

 از اینکه دیگران را ناامید کنید ترسی نداشته باشید. البته اطمینان حاصل کنید که کسی را ناامید می‌کنید که باید بکنید، نه افراد خیرخواه، صادق و مسئول، بلکه افراد دمدمی‌مزاج، سلطه‌جو، بی‌مسئولیت و سوءاستفاده‌گر  را. زیرا زندگی خیلی کوتاه‌تر از آن است که اجازه بدهیم واکنش غیرمنطقی دیگران فرمان زندگی ما را بچرخاند.

 

 

  • نمایش : ۹۹۸
  • دیانا

    عالییی

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی